"۱۶ آذر" و پاسخ به پرسشهایی در مفهوم شناسی "جنبش دانشجویی"(۱)

شانزده آذر هم رسید و در ایام کرونایی در حاشیه ماند. رحیم پور بمناسبت آذر ماه که از جهاتی، یک ماه دانشجویی و یادآور سالگردهایی چون "بسیج دانشجویی"، "روز دانشجو" ، تاسیس "شورای انقلاب فرهنگی" و "هفته وحدت حوزه و دانشگاه" است، نخستین یادداشت از سلسله پرسش و پاسخهای دانشگاهی را منتشر کرد:

بسم الله المعلم
شانزده آذر هم رسید و در ایام کرونایی در حاشیه ماند. رحیم پور بمناسبت آذر ماه که از جهاتی، یک ماه دانشجویی و یادآور سالگردهایی چون "بسیج دانشجویی"، "روز دانشجو" ، تاسیس "شورای انقلاب فرهنگی" و "هفته وحدت حوزه و دانشگاه"  است، نخستین یادداشت از سلسله پرسش و پاسخهای دانشگاهی را منتشر کرد:

twitter/rahimpourazqadi

پرسش(۱): مفهوم جنبش دانشجویی، آیا بیشتر، بار سیاسی دارد یا آکادمیک؟

پاسخ) جریان شناسی تشکل‌های دانشگاهی و کارکرد سیاسی آنها در متون جامعه‌شناسی سیاسی و مطالعات جنبش‌های اجتماعی صدسال گذشته، موضوع بحث و نظریه پردازی چپ‌ و راست‌ جهانی بوده، حتی در این حد که آیا چیزی به نام "جنبش دانشجویی"، اصلا معنادار هست یا نیست؟

بخشی از تحلیل ها این بوده که اولا دانشجوی جنبشی عمدتاً حلقه‌ی رابط میان راس و قاعده درجنبشهای اجتماعی و یا نقطه وصل رهبران با توده‌های ناراضی بوده و به همین دلیل، نقطه‌ی حساسی است که اگر نمی‌بود آن دو نمی‌توانستند بدرستی به یکدیگر جوش بخورند.

خصلت دوم آن که این حلقه‌، کاملا عمل‌گرا است. دانشجو، جوان است و جوان، موجودی دو بعدی است، سکه‌ای قیمتی که دو رو دارد. از سویی وابستگی و بنابراین محافظه کاری و شهوت توجیه‌گری در او کمتر است اما از سوی دوم، تحریک‌پذیری، فقر تجربه و جوهر کم حوصله و عشق او به شتاب و احیانا عدم اشرافش به همه ابعاد یک معضل اجتماعی، اورا احیانا درمعرض خطا و ابتدا افراط و سپس تفریط قرارمیدهد. جوان، عمل‌گرا و یک کنش‌گر فعال و در عین حال، به لحاظ تئوریک، گاه منفعل است گرچه کنجکاوی، گشودگی و پذیرندگی جوانانه، به‌نوبه خود یک ظرفیت مثبت تئوریک در او ایجاد می‌کند بخصوص که نوعا جرات طرح پرسشهای رادیکال و ریشه‌ای و مهمتر از آن، صداقت هزینه دادن و جرئت پیگیری دارد و به طور خاص در مورد تیپ دانشجو، باید بلوغ ذهنی و اطلاعات عمومی او بویژه با امکانات سایبری امروز را بر آن افزود و از این جهت، دیرتر از بقیه اقشار، بازی می‌خورد. پس باید هر دو لبه توقعات خود را صیقل داد چون ظرفیتهای دانشجویی کاملا دو بعدی است و بنابراین در مطالعات جنبشها، توامان فرصت و تهدید، تلقی شده است.
سومین خصلتی که مورد توجه قرار گرفته این بوده که جنبش دانشجویی را اساسا تمام کننده‌ی خوبی برای هیچ مسئله‌ای نمی‌دانند، نه تمام‌کننده و نه معمولاً حتی آغازگر بلکه در این تحلیل، این نهاد عمدتاً نقش کاتالیزور دارد تا یک ایده‌ را به جنبش و مطالبه تبدیل کند. این ظرفیت در آن‌ هست که تشدید کننده باشد اما نه آغازگر و نه پایان‌بخش، مگر در موارد بسیار خاص.
و به یک معنا این تحلیل، جنبش دانشجویی را همواره، " گروه فشار" به معنای مثبت آن می‌داند. اینها نمونه‌ای از تحلیل‌های آکادمیک در مورد جنبش سیاسی دانشجویی است.

 

پرسش(۲):جنبش سیاسی دانشجویی تاریخ ایران، چقدربا اشل جنبش‌های دانشجویی امروز مثلا در اروپا یا شرق آسیا قابل قیاس است؟

ج)اولا راجع به تفاوتهای ایران پیش از انقلاب و پس از انقلاب عرض خواهم کرد اما ابتدا درخصوص صحت وسقم  میزان آزادی‌های سیاسی واستقلال آکادمیک  در دانشگاههای غرب سرمایه‌داری که یکی از مشهورات و مجعولات این روزگاراست نکته‌ای عرض کنم. اصلا جنبش دانشجویی قانونی به ویژه از نوع اپوزیسیون سیاسی حاکمیت‌ها دراکثر کشورهای جهان در غرب و شرق عالم وجود ندارد یعنی عمدتاً سرکوب یا بی‌خاصیت شده‌ یا اصلا متولد و دستکم بالغ نشده است.درگذشته معمولا سه چهار کشور غربی، بمثابه الگو برای جریان‌های دانشجویی در ایران تبلیغ میشدند که همانها هم دیگر وجود ندارند. مثلا فرانسه که معمولاً یک جامعه تحول‌خواه و انقلاب‌خیز دراروپا بوده وروشنفکران دانشگاهی و تجربه جنبش دانشجویی فعال در دهه‌های ۷۰ و ۶۰ میلادی علیه سرمایه‌داری و امپریالیسم و نژادپرستی داشت با خشونت پلیسی، مهار وسرکوب شد. ریختند و دانشگاه‌ها را کوبیدند و کشتند و جنبش دانشجویی وکارگری را تعطیل کردند. اعتراض به حکومت و سیستم سرمایه‌داری لیبرال البته مجددا در قالب جلیقه زردها راه افتاده  ولی گذشته از اینکه اجازه حضور آن در صحن دانشگاه را نمیدهند همان را هم بیش از یک سال است که دارند درخیابانها سرکوب میکنند و هزاران نفر را بازداشت و زخمی وکور کردند اما می‌بینید که حتی در غوغای کرونا در اروپا هنوز هر هفته به خیابان‌ها می‌آیند. انگلستان که اساساً هرگز اجازه‌ ظهور و تولد هیچ جنبش دانشجویی سیاسی را نداده و یا در نطفه خفه کرده‌ یعنی فضای دانشگاههای بریتانیا سیاسی بمعنای دانشجویی نیست و از قبل، "سیاست‌زدایی شده" بود. در آمریکا جنبش دانشجویی فعالی پیش از انقلاب ما وجودداشت. دانشجویان چپ در دفاع از حقوق نژادهای تحقیر شده و از جمله سیاه‌پوست‌ها و نیز علیه جنگ ویتنام و...، معترضان پیگیرو جدی بودند و کشته میدادند. در فرانسه هم کشته دادند. آلمان هم موجی قوی علیه سرمایه‌داری و جنگ اتفاق افتاد و کشته داد ولی دیگر تمام شد. الان نه در آمریکا، نه آلمان و فرانسه و نه در انگلیس، امکان قانونی برای چیزی بنام تشکلهای سیاسی دانشجویی درصحن دانشگاه و اعتراضات سیاسی و تریبون آزاد اپوزیسیونی در مسائل سیاسی نمی‌بینید. دیگر وجود ندارد واجازه نمی‌دهند.
 بنابراین تااطلاع ثانوی،جنبش دانشجویی در عمده کشورهای دمکراتیک و غیردمکراتیک و چپ و راست و شرق و غرب، تقریبا سرکوب یا مهار شده است. در شرق هم اوضاع همین‌ است. دانشگاههای روسیه،چین، هند، ژاپن، درهیچیک چنین فضایی نمی‌بینید.من دانشگاه های بلوک چپ سابق و راست سرمایه‌داری را رفته‌ام و جلساتی داشته‌ام و از نزدیک دیده ام غالباً حتی شم سیاسی وحساسیت اجتماعی هم ندارند. گاه در مواردی خاص ومحدود، دیده یاشنیده‌ام که جریانهایی درون دانشگاه به مثابه زائده دانشجوئی احزاب سیاسی حاکم، آنهم درحدود کنترل شده و فاقد انگیزه های خودجوش و شریف اجتماعی مثلا درقالب جشن‌های صنفی ،احیاناً  حضورکی غیررسمی دارند اما مثلا امکان میتینگ سیاسی بخصوص علیه ساختارهای حاکمیتی مطلقا ندیده‌ام.در نظام انضباطی هیچ دانشگاهی دربلوک سرمایه داری لیبرال، هیچ تشکل دانشگاهی سیاسی ازموضع اپوزسیون سیستم،  اجازه فعالیت و حتی موجودیت ندارد، اما تقریبا درهمه دانشگاه های مشهور آمریکا و اروپا، خط قرمزهای سیاسی و حاکمیتی از قبیل  صهیونیزم و سایر مقدسات سرمایه‌داری وجود دارد که فعالیت سیاسی به نفع آنها، ممکن و علیه آنها ممنوع است و عواقب سختی از اخراج تا بازداشت دارد. پس هرکس بیخبراست،باخبر باشد و هرکس منکراست، با مسئولیت خودش آزمایش کند وخبرش را به بقیه بدهد. البته حساب اردوکشی‌های دانشجویی  توسط بلوک های قدرت علیه یکدیگر  در سرزمین یکدیگر به ویژه در دوران جنگ سرد  جداست. غرب علیه شرق و شرق علیه غرب  در دو قطبی جهانی وجنگ سردنیمه دوم قرن بیست،از جنبش‌های دانشجویی وصنفی وکارگری علیه یکدیگر استفاده می کردند اما اجازه فعالیت  به جریانات دانشجویی در  در دانشگاه‌های خودشان نمی‌دادند. شوروی و کمونیستها از فطرت برابری طلبی واستثمارستیزی دانشجویان در دانشگاههای جهان و ازجمله غرب علیه رقیب و ضد بلوک غرب،حداکثر استفاده را بردند و شورشهای دانشجویی ضدسرمایه داری و ضدآمریکایی بسیاری را سازمان دادند یا دست کم،حمایت کردند.متقابلاً درسال‌های منجر به فروپاشی بلوک سوسیالیست شرق،رسانه‌های سرمایه‌داری با شعار آزادی و حقوق بشر، مقابله به مثل کرده وجریان‌های دانشجویی ضد کمونیستی دربلوک شرق اروپا را سازماندهی وپشتیبانی می‌کردند.پس ابتدا خواستم اطراف این سوء‌تفاهم درخصوص آزادی‌های به اصطلاح آکادمیک در دنیای لیبرال را کمی بتراشیم تا درست دید ومقایسه‌های غیر منطقی صورت نگیرد تا بعدبه نقاط قوت و ضعف دانشگاههای خودمان بپردازیم...

 

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha